شاعرانه های من
درددلهای یک جوان عاشق
نظرات شما عزیزان:
توبه کردم تا نیفتم یاد ایامی که رفت چون کنم با دل که دارد آتش ایام عشق
رونق حسن تو عالمگیر شد از عشق من داغ شدبازارت ازمن،من شدم بدنام عشق
دیده را نادیده کردم بار ها،اما چه سود طشت رسوایی فرو افتاده است از بام عشق
آتشی خواهم که درخاکسترم زاین ماجرا نقش بندد عامل و انگیزه اتمام عشق
باشد امیدم که در این آتش پاک خدا یا بسوزم یا بسازم،یا بگیرم کام عشق
گر بسوزم شمع گردم،روشنی بخشم تورا ور بسازم پخته گرددلاجرم این خام غشق
زآن لب شیرین پیامی...گرچه تلخ و ناگوار کز شکر شیرین تر آید در نظر دشنام عشق
یک نظر گاهی به ماهم ای گل دیر آشنا تا بنوشم جای خون شهد وصال از جام عشق
کام دل دادی به غیرو خون دل دادی مرا بی وفا پروا کن از نفرین بد فرجام عشق
خون مظلومانه پروانه را دیدی که شمع آب شد از خجلت آن اسوه ناکام عشق
گرچه نفرین دل زارم نباشد غیر از این کز خدا خواهم بیفتی غاقبت در دام عشق
آرزو دارم خدا یار جفا کارت دهد تا ببینی آنچه من دیدم در این ایام عشق
بار الها هر جفا کردی وفا بینی ولی همنشین خار گردی ای گل خوش کام عشق
آه دامن گیر بلبل فتنه عمر گل است شاهدا آهت نگیرد دامن گلنام عشق
Power By:
LoxBlog.Com |